این کتاب نوشته مؤسسه آربینجر آمریکاست که در سال ۱۹۷۹ به منظور آموزش و مشاوره در زمینه روابط انسانی تأسیس شده است.
تعامل افراد با یکدیگر، زندگی فردی، سازمانی و اجتماعی ما را شکل می دهد. انسان در تعامل با دیگران می تواند رشد کند و خرد و بصیرت خود را توسعه دهد و یا در اشتباهات خود باقی بماند، رشد نکند و به رشد و توسعه بقیه نیز آسیب وارد کند. کیفیت تعامل افراد با یکدیگر یکی از مهمترین عوامل موفقیت یا شکست فرد، خانواده، سازمان و کشور است.
«خودفریبی»، نتیجهی پشت کردن به حس طبیعی و انسانی کمک به دیگران است. وقتی دچار خودفریبی میشویم، واقعیت در نگاه ما مخدوش میشود و این مقدمه ایجاد و استمرار مسائلی است که بیشتر سازمانها با آنها روبرو هستند. خودفریبی در بنیادیترین شکل خود، باعث تضعیف و تخریب روابط صادقانه و اصیل میشود و زمینه تعارضات میان افراد را چه در خانواده، چه در محل کار و چه در جامعه فراهم میکند.
در شرکت «زاگروم» که وقایع این کتاب در آن اتفاق افتاده به جای واژه فلسفی «خودفریبی» یک اصطلاح کمتر فلسفی به نام «درکوزه بودن» انتخاب شده است.اصطلاح «در کوزه قرار گرفتن» یعنی قرار گرفتن در تاریکی مطلق و جدا شدن از دیگران.
خودفریبی و در کوزه قرار گرفتن، سبب ناتوانی در دیدن این مسئله است که ریشه مشکلاتی که معمولاً برای ما پیش میآید، خود ما هستیم. ما میتوانیم دو نگاه داشته باشیم:
۱- نگاه «خود نگر» یا «نگاه از درون کوزه» به این معنا که ما فقط به فکر خودمان باشیم و دیگران برای ما مثل اشیا باشند.
۲- نگاه «دیگر نگر» یا «نگاه بیرون از کوزه» به این معنا که ما دیگران را مثل انسان میبینیم و به احساسات و نیازهای آنها توجه میکنیم.
طبیعتا" رفتارهای ما با دیگران تحت تأثیر هر یک از دو نگاه فوق، تغییر می کند البته انسانها متوجه میشوند که آیا ما واقعاً به کدام یک از نگاههای فوق، اعتقاد داریم و رفتار ظاهری ما نمیتواند آنچه در قلب ما وجود دارد را بپوشاند.
به همین دلیل اگر عملی که حتی درست به نظر می رسد، به شکل غلطی انجام شود، با واکنش منفی و ناسازگاری طرف مقابل مواجه میشود. انسان ها عمدتاً به کاری که انجام میدهیم پاسخ نمیدهند بلکه نسبت به اینکه طی آن رفتار خاص، داخل یا بیرون کوزه هستیم (آنها را به شکل اشیا یا انسان ببینیم)، واکنش نشان میدهند بنابراین مهم این است که شخصی که گیرنده پیام است در مورد شما این باور را داشته باشد که او را به چشم یک انسان میبینید.
در سازمان هم، ما میتوانیم سختگیر باشیم ولی همزمان کارکنان خود را به تلاش، کارایی و تعهد بیشتر، تشویق کنیم و یا بر خلاف آن، میتوانیم آنها را با سختگیریهایمان به سمت مقاومت منفی و دلزدگی از کار سوق دهیم. تمامی این اتفاقات تنها به این بستگی دارد که نگاهمان از درون یا بیرون کوزه باشد.
بنابراین نکتهای که در مقدار تأثیر ما بر دیگران تعیینکننده است، عمیق تر از یک رفتار بوده و آن، در داخل یا خارج از کوزه بودن است.
زمانی که در کوزه هستیم، تصویر ما از واقعیت، تصویری غلط و مخدوش است که نه خودمان و نه دیگران را به طور آشکار، روشن و واضح نمی بینیم. این همان خودفریبی است که میتواند برای ما و اطرافیانمان مشکلساز شود.
موفقیت یک سازمان، بستگی به مدیرانی دارد که بتوانند جریانات را بیرون از کوزه، زیر نظر داشته باشند.
سؤالی که مطرح میشود این است که ما چگونه وارد کوزه میشویم؟
این حالت زمانی اتفاق میافتد که به حس خود نسبت به کاری که لازم است انجام دهیم، پشت میکنیم. وقتی به حس خود پشت میکنیم، وارد کوزه شده و دچار خودفریبی میشویم. در این حالت:
۱- خطاهای دیگران را بزرگ میبینیم
۲- فضیلتهای خودمان را بزرگ میبینیم
۳- ارزش چیزهایی که رفتار ما را توجیه میکنند بالا میبریم
۴- دیگران را سرزنش میکنیم
هر بار که به حس خود پشت می کنیم، خود را موجه می دانیم و تصویر مطلوبی از خودمان ترسیم می کنیم. در نتیجه در طول زمان، بعضی از این تصاویر توجیه گر، در ضمیر ما نهادینه می شوند و به صورت بخشی از شخصیت و هویت ما در می آیند. اینها شکل های کوزه ای هستند که ما آن ها را همراه با خود به شرایط جدید می بریم.
مثلا" فرض کنید در طول وقایع متعدد، این تصویر در ذهن ما به عنوان یک واقعیت خدشه ناپذیر جا افتاده که همسر خوبی هستیم بنابراین در زندگی زناشویی، همواره خودمان را شخصی می بینیم که همسر خوبی است لذا در مقابل انتقادات همسرمان حالت تدافعی به خود می گیریم و او را سرزنش می کنیم.
وقتی ما این تصاویر توجیه کننده ای که درباره خود ساخته ایم را با خود حمل می کنیم، در شرایط جدید، ابتدا به ساکن در کوزه هستیم. در این حالت ما انسان ها را به صورت انسان نمی بینیم بلکه آن ها را با توجه به تصاویر توجیه کننده ای می بینیم که از خودمان ساخته ایم. اگر دیگران این تصاویر توجیهگر ما را به چالش بکشند آنها را به صورت تهدید میبینیم. اگر این تصاویر را تأیید کنند، دوستان ما خواهند بود. اگر تأثیری بر این تصاویری که از خود ساختهایم نداشته باشند، آنها را بیاهمیت خواهیم دید. در هر صورت، آنها را به صورت اشیا میبینیم. بیشتر تصاویر توجیهگر، انحراف ها و تحریفات درون کوزه هستند. این تصاویر را به منظور توجیه کارهای خود، از خودمان ساختهایم. اینها دقیقا" چیزهایی هستند که ما نیستیم.
فرض کنیم ما یک تصویر توجیهگر از خودمان داریم که میگوید همهچیز را میدانیم و نیاز به یادگیری نداریم. در این صورت در برابر کسی که نکته جدیدی را به ما میگوید، مقاومت خواهیم کرد بنابراین این تصویر، مانع یادگیری ما خواهد شد. این، دقیقاً طبیعت و ماهیت همه تصاویر توجیهکننده است. وقتی ما در کوزه قرار گرفته باشیم و مشغول سرزنش دیگران، آنها را نیز به فرو رفتن بیشتر در کوزههای خودشان تشویق میکنیم و در نتیجه فاصله ما بیشتر شده و نه تنها باعث عدم تأثیرگذاری میشود بلکه یک عامل تخریبکننده است. این روابط بیمارگونه، زمان، مکان و شخص نمیشناسد و در خانه محل کار و... اتفاق می افتد.
در محیط کار، وقتی ما در کوزه هستیم، با رفتارمان دیگران را هم دعوت میکنیم که در کوزه باشند و در نتیجه شاهد بروز تعارضهای خواهیم بود که بر سر راه ما برای رسیدن به هدف ما قرار میگیرند. این تعارض، مانع دستیابی به مؤثر بودن و کارایی کارکنان و نتیجتا" اهداف سازمان میشود.
با توجه به مطالب گفته شده، «به حس خود پشت کردن»، همان میکروبی است که سبب بیماری «خود فریبی» میشود. پشت کردن به حس خود در مورد تمرکز بر منافع سازمان و کمک کردن به دیگران برای رسیدن به نتایج.
از آنجایی که به حس خود پشت کردن و در کوزه قرار گرفتن، یک ضعف درونی است بنابراین هیچ یک از کارهای زیر، این ضعف را برطرف نمیکند:
۱- سعی در تغییر دیگران
۲- تلاش برای تحمل دیگران
۳- ترک کردن افراد و قطع ارتباط
۴- ارتباط برقرار کردن
۵- استفاده از مهارتها و روشهای جدید
۶- تغییر رفتار
پس راه برون رفت از کوزه چیست؟
کوزه، استعارهای از مقاومت فرد در مقابل دیگران. کسی که درون کوزه است، با «به حس خود پشت کردن»، در مقابل نیازهای انسانیای که دیگران در روابطشان از او انتظار دارند، ایستادگی میکند.
بنابراین در آن لحظه که به مقاومت و توجیه افکار و احساسات خود در مقابل دیگران پایان دهد، در بیرون از کوزه قرار گرفته و آزاد می شود.
کافی است درباره آنها از پشت کردن به حس خودش خودداری کند و در مقابل پیام، نیاز و احساسات آنها نسبت به خود بی اهمیت نباشد.
توجه داشته باشید که یک فرد ممکن است در یک زمان خاص نسبت به افرادی، در درون کوزه و نسبت به افرادی دیگر، در بیرون از کوزه قرار داشته باشد. پس باید تمام تلاش ما این باشد که تناسب زمان را به نفع بیرون از کوزه بودن، تغییر دهیم.
رمز و کلید بیرون ماندن از کوزه، چیزی نیست جز عمل کردن به آن حسی که ما را متقاعد کند که بدون هیچ پیش ذهنیت و سرزنش دیگران و تنها به این دلیل که آنها یک انسان هستند و دارای احساسات و نیازهای انسانی، به آنان کمک کنیم.
البته این به آن معنا نیست که ما ناگهان از سوی یک سری از تعهدات سفت و سخت، بمباران شویم بلکه به این معناست که دیگران را نیز همچون خودمان یک انسان ببینیم و تمام تلاشمان را برای آنها انجام دهیم ولو این که تلاشم ما پاسخگوی همه موارد نباشد.
بیرون از کوزه بودن، به فرد این امکان را میدهد که با آگاهی و شناخت کامل، مسئولیت را به دیگران واگذار کند و به روشنی آن ها را ارزیابی کند چرا که ذهنش با کوزه، غبارآلود نشده است. برای مثال، فردی مسئولیت را به گردن دیگری نمیاندازد تا خودش را از زیر بار فشار مسئولیت، رها کند. در چنین شرایطی این برخورد را نمیتوان ناشی از برخورد تهاجمی و شخصی دانست. در بسیاری از موارد، دادن چنین مسئولیتهایی به دیگران سبب کمک به آنها هم شده است. چنین ارزیابیای کاملاً متفاوت است با رفتار فردی که با سرزنش دیگران سعی در پنهان کردن مشکلات خود دارد.
زمانی که در کوزه هستیم نمیتوانیم سطوح مختلف مسئولیت را ارزیابی کنیم در این حالت ما نه با نیت کمک کردن به دیگران بلکه به خاطر خودمان دیگران را سرزنش میکنیم.
یک نکته آموزشی دیگر اینکه رهبری که درون کوزه گرفتار شده، با رفتارش همکارانش را به داخل کوزههایشان میکشاند. رهبری که در کوزه است، دیگران به اجبار از او تبعیت میکنند. بلعکس رهبرانی که مردم با اختیار از آنها پیروی میکنند، در خارج از کوزه قرار دارند. چنین رهبرانی مورد اعتماد و احترام همکاران بوده و همه، مشتاق کار با آنها هستند.
در شرکت زاگروم بر اساس مطالبی که بیان شد، برنامههایی در جریان است. در ابتدا به تمامی کارکنان شرکت در خصوص شناسایی موضوع«به حس خود پشت کردن»، آموزش داده میشود.
در مرحله بعد، یک سامانه تحول در مسئولیتپذیری بر روی رسیدن به نتیجه، تمرکز میکند. روالی که با ایجاد احساس مسئولیتپذیری، به حس خود پشت کردن را به حداقل می رساند. اگر تمامی افراد و کارکنان یک سازمان، خودشان را در مقابل اهداف آن مسئول بدانند و مسئولیتپذیر باشند، به جای توجیه رفتارهای شخصی، بر روی نتیجه جمعی، متمرکز خواهند بود.
البته نباید فراموش کرد که دانستن مسئله، به تنهایی فرد را از کوزه بیرون نخواهد آورد بلکه لحظه به لحظه زندگی کردن با دانستههایمان میتواند ما را یاری دهد بنابراین همواره باید به نکات کلیدی و اصلی توجه کنیم مثلا" یکی از کارکنان شرکت زاگروم، بر روی یک کارت، موارد زیر را نوشته است و هر چند روز یک بار آن ها را تکرار می کند تا ملکه ذهنش شود:.
مطالبی که باید بدانیم:
• به حس خود پشت کردن، منجر به خود فریبی و رفتن در کوزه میشود.
• وقتی در کوزه هستیم نمیتوانیم بر نتایج، تمرکز داشته باشیم.
• تأثیرگذاری و موفقیت ما بستگی به بیرون از کوزه بودن ما دارد.
• ما به محض اینکه به مقاومت خود در برابر دیگران پایان میدهیم از کوزه خارج میشویم.
با این مطالب، زندگی کن:
• تلاش نکنید کامل باشید. سعی کنید بهتر بشوید.
• از به کار بردن اصطلاحات بیان شده با کسانی که از آنها بیاطلاعاند خودداری کنید. در عوض با اصول گفته شده ، زندگی خود را به پیش ببرید.
• به دنبال کوزههای دیگران نباشید. سعی در دیدن کوزه خودتان داشته باشید.
• دیگران را به در کوزه بودن، متهم نکنید. سعی کنید خودتان از کوزه بیرون بمانید.
• اگر متوجه شدید که در کوزه هستید ناامید نشوید. برای بیرون آمدن، دوباره تلاش کنید.
• در کوزه بودن خود را انکار نکنید اگر میدانید که در کوزه بودهاید، عذرخواهی کنید و در آینده سعی کنید به دیگران بیشتر کمک کنید.
• بر اشتباهات دیگران تمرکز نکنید. بر این متمرکز باشید که شما چگونه میتوانید کار درست را انجام دهید و به دیگران کمک کنید.
• نگران این نباشید که دیگران به شما کمک میکنند یا خیر. نگران این باشید که آیا شما به دیگران کمک میکنید یا نه.
چیزهایی که پدران را از پسرانشان، مادران را از دخترانشان و همسران را از یکدیگر جدا میکند، همان مشکلی است که همکاران در یک محل کار را از هم جدا میکند. شرکتها دقیقاً به همان دلیلی که خانوادهها شکست میخورند، دچار ورشکستگی میشوند و البته این جای تعجب هم ندارد زیرا همان افرادی که در نقش همسر، فرزند، خواهر، برادر و یا همسایه شکست خوردهاند، این بار در نقش همکار با آنها مواجه میشویم. خانواده، محله و یک شرکت همه اینها سازمانهایی هستند که از مردم تشکیل شدهاند.
سازمان ها چگونه می توانند از کتاب «خود فریبی» استفاده کنند؟
کاربردهای کتاب «خود فریبی» برای سازمانها را میتوان در پنج دستهبندی بزرگ قرار داد:
۱- فرایند استخدام: از متقاضیان استخدام خواسته میشود که به عنوان بخشی از فرآیند استخدام، این کتاب را مطالعه کنند و راجع به ایدههای آن اظهارنظر کنند. این کار باعث میشود تا انتظارات سازمان برای متقاضی کاملا" روشن باشد.
۲- رهبری و ایجاد تیم های موثر: یادگیری مفاهیم این کتاب، همکاری و کار تیمی را در سازمان تقویت میکند و سبب میشود که کارکنان به جای تمرکز بر خود، بر نتایج، متمرکز شوند.
ایدههای این کتاب، همچنین نگاه رهبران را به موضوع رهبری مؤثر تغییر داده و در روابط آنها با تیمها تحول ایجاد می نماید.
۳- حل تعارض: سومین زمینه کاربرد این کتاب در حل تعارض است. هیچ راه حل پایداری برای یک تعارض وجود ندارد مگر اینکه افراد از انکار خودفریبی دست بردارند و نقش خود را در این فرایند بپذیرند.
۴- ایجاد تحول در مسئولیتپذیری و پاسخگویی: مفاهیم این کتاب، نوع نگاه کارکنان را تغییر داده و سبب میشود که مسائلی را که تاکنون نمیدیدند ببینند. مدیران و کارکنان به جای اینکه مسئولیت مسائل را به گردن دیگران بیاندازند، مسئولیت خود را به عهده گرفته و سطح پاسخگویی آنها ارتقا مییابد.
۵- رشد و توسعه شخصی: کتاب «خود فریبی» سبب خارج شدن افراد از کوزه شده و همه ابعاد زندگی آنها را بهبود میبخشد. نحوه دیدن دیگران، حسی که نسبت به خود دارند، امیدها برای آینده و توانایی برای ایجاد تغییر را تحت تأثیر قرار میدهد به همین دلیل این کتاب مورد توجه بسیاری از مربیان توسعه فردی قرار گرفته است.