بسیاری از افراد مشکل اصلی خود را در زندگی و کسبوکارشان نداشتن سرمایه کافی میدانند: "اگر پول داشتم ..." ترجیعبند ثابت بسیاری از افراد است. البته این سرمایه میتواند از نوع غیرمالی هم باشد: "ای کاش ارتباطات مدیر آن شرکت را داشتم ..." اما واقعیت این است که این نوع نگاه آنقدرها هم که فکر میکنیم درست نیست. داشتن سرمایه در شروع کسبوکار و استعداد و مهارت برای موفقیت، اگرچه شرط لازم هستند؛ اما شرط کافی نیستند. یک ایده نادرست با بیشترین پول هم به جایی نمیرسد. در مقابل، ایدههای جذاب و جدید حتی با کمترین پول هم میتوانند به موفقیت برسند. لزوماً آدمهای موفق همه آدمهای بااستعداد و آنچنانی نبودهاند! اگر داستان زندگی کارآفرینان بزرگ و آدمهای موفق را بخوانیم، میبینیم که خیلی وقتها نداشتن پول یا استعداد آخرین مشکلی بوده است که آنها داشتهاند. (مثلاً، داستان زندگی استیو جابز یا آقای بهروز فروتن کارآفرین موفق ایرانی را بخوانید!) بنابراین اگر ایده جذابی دارید که میدانید میتواند در بازار بسیار موفق باشد یا اگر هدف بزرگی برای زندگیتان دارید، برای شروع کردن تردید نکنید. اما از کجا باید شروع کرد؟
پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست. برای شروع حرکت بهسوی داشتن کسبوکاری موفق مسیرهای متفاوتی وجود دارد. البته هر مسیر، مزیتها و خطرهای خاص خودش را دارد. در مسیر رسیدن به موفقیت کسبوکار باید به گذشته، امروز و فردای کسبوکار نگاه کرد: باید گذشته و امروز را درک و تحلیل و فردا را کشف و طراحی کنیم! اما سؤال کلیدی این است که چگونه باید این کار را انجام داد؟ تا به امروز روشها و ابزارهای گوناگونی برای درک و کشف این "چگونگی" ارائه شده است که یکی از جدیدترین و اثربخشترین این ابزارها برای کسبوکارها در دنیای امروز "داستانگویی" است.
شاید در نگاه اول، داستانگویی ارتباطی با کسبوکار نداشته باشد! به نظر میرسد قصه با خیالپردازی و رؤیا نسبت مستقیمی دارد، اما اگر تاریخ ادبیات و انواع داستانها را دقیقتر بررسی کنیم، میبینیم که همیشه آن جنبه خیالی ماجرا بر داستان غلبه نداشته است. در واقع، بسیاری از داستانهای معروف تاریخ ادبیات، گزارشی هنرمندانه از یک ماجرای واقعیاند که البته با عناصر خیال هم درآمیخته شدهاند. بنابراین قصه آنقدرها هم قصه نیست!
اما چرا قصهنویسی برای طرحریزی مسیر موفقیت کسبوکار مهم است؟ برای پاسخ به این سؤال میتوان دلایل زیر را برشمرد:
1. قصه و داستان چیزی است که در ابتدا وجود خارجی ندارد؛ اما میتواند به دست خود ما در دنیای واقعی محقق شود.
2. قصه هم منطق دارد و هم با خاطرات مشترک و احساسات انسانها در ارتباط است.
3. قصه باورکردنی است!
4. قصه هم روایتگر یک مسیر است و هم روایتگر یک لحظه و یک دوره از زندگی.
5. قصه بهترین راه برای متقاعد کردن دیگران ـ و البته خودمانـ است.
6. تغییرات بزرگ به توجیه نیازمندند و داستانپردازی بهترین راه توجیه هر چیزی است!
7. داستان زندگی کسبوکار ما در هر حال در تاریخ ثبت میشود و چه بهتر که خودمان آن را بنویسیم!
به همین دلیل در سالهای اخیر، موضوع قصهگویی در حوزههای مختلف دنیای کسبوکار بهویژه در مباحث مربوط به فروش ایده کسبوکار به سرمایهگذاران و فروش محصول به مشتری مورد توجه قرار گرفته است.
داستان کسبوکار و محصول شما چیست؟ قصه زندگی حرفهای خودتان بهعنوان یک برند شخصی چیست؟ پاسخ به این سؤالات، راه جدیدی را برای تعریف هویت مطلوب و کسبوکارتان نشان میدهد.
چگونه داستان کسبوکارمان را تعریف کنیم؟
چگونه میتوان قصهگویی کرد؟ قصهگویی از کجا آغاز میشود؟ حتی اگر یک علاقهمند جدی ادبیات یا سینما نباشید، حتماً در طول زندگیتان حداقل یک داستان خواندهاید و یک فیلم را دیدهاید! هر داستانی دارای گروهی از ایدهها، شخصیتها و یک نظم ارتباطی و منطقی درونی است که این ایدهها را به هم ربط میدهد. بنابراین هنر شما در نوشتن داستان کسبوکارتان کشف همین ایدهها، شخصیتها و نظم درونی است.
در ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که وقتی تصمیم به استفاده از ابزار داستانگویی کسبوکار گرفتید پیش از هر چیز باید کسبوکار کوچکتان را همانند یک موجود زنده ببینید. موجودی که چند سالی "عمر" میکند، روزی به دنیا میآید و متأسفانه، روزی دیگر این دنیای فانی را ترک میکند. در ادبیات مدیریت به ماجرای زندگی یک کسبوکار/ ایده/ هدف و ... اصطلاحاً "چرخه عمر" گفته میشود.
چرخه عمر کسبوکار/ ایده/ هدف و ... به چند نقطه کلیدی تقسیم میشود. نقاطی که همچون قرارگاههای کوهپیمایی هستند و هر نقطه که در ارتفاع خاصی قرار دارد، دارای ویژگیهای خاص خود هستند. بدیهی است که در طول دوران عمر کسبوکارتان، وضعیت و ویژگیهای آن در هر نقطه از چرخه عمر متفاوت است. الگوهای مختلفی برای شناسایی مراحل مختلف چرخه عمر وجود دارد که در اینجا برای سادگی از الگوی زیر استفاده میکنیم:
آغاز: مرحله کشف ایده کسبوکار، انجام تحقیقات بازار، تدوین مدل و برنامه کسبوکار و در نهایت طراحی سبد محصولات و خدمات
بقاء: گذشتن از پرتگاههای مسیر ایجاد کسبوکار تا زمان رسیدن به نقطهی سر به سر
رشد: افزایش حداکثری سهم بازار کسبوکار و سودآوری آن
توسعه: ورود کسبوکار به بازارهای جدید و تنوعبخشی به محصولات و خدمات
بلوغ: ایجاد ثبات در ماهیت و هویت کسبوکار، حوزههای فعالیت آن و درآمدزایی و سودآوری آن
این الگو بهنوعی به یک مدل برای نوشتن داستان کسبوکار اشاره میکند: مدلی که در آن مسیر تحقق هدفهای کسبوکار از زمان داشتن ایده تا رسیدن به نقطه کمال آن مشخص شده است. این مدل همان نظم درونی و ارتباطی داستان کسبوکار را مشخص میکند. در هر نقطهای از چرخه عمر کسبوکار که باشید (چه در مرحله ایده و چه در مرحله بلوغ) لازم است بتوانید مسیر چرخه عمر کسبوکارتان را بهطور کامل در قالب یک داستان جذاب روایت کنید: اینکه از کجا شروع کردهاید، تاکنون چه اتفاقاتی در طول این مسیر برایتان رخ داده است و تصور میکنید از امروز به بعد برای کسبوکارتان چه پیش میآید؟
در عین حال، نباید فراموش کنید که هر داستانی دارای یک ایده مرکزی است (مثلاً، ایده مرکزی داستان آیفون که استیو جابز در مراسم معرفی این گوشی آن را تعریف کرد، رؤیای داشتن یک گوشی تلفن همراه همهکاره بوده است!) بنابراین برای شروع قصهنویسی (چه در مورد گذشته، امروز و آینده)، لازم است یک ایده داشته باشید. این ایده میتواند ایده کسبوکارتان باشد، رؤیایی باشد که از قبل برای کسبوکارتان داشتید، داستان خلق محصولتان باشد و میتواند معطوف به آینده باشد: اینکه قرار است کسبوکارتان به کجا برسد، چه چیزی خلق کند و چه تأثیری بر دنیا بگذارد؟
ایده اصلی را که پیدا کردید، بهترتیب مراحل زیر را برای خلق یک قصه دراماتیک جذاب پرخواننده و بهیادماندنی طی کنید:
1. مخاطب من کیست؟ برای چه کسی قرار است قصه بگویم تا آن را باور کند؟
2. عناصر داستان من چه چیزی، چه کسی، کجا و چه زمانی هستند و اصلاً چرا اینها؟
3. داستان را از کجا شروع کنم، کجا تمام کنم و در این میان، چه اتفاقاتی قرار است بیفتد/ افتاده است؟
حالا وقت قصه گفتن فرا رسیده است که آن هم برای خودش داستانی دیگر است!
علی نعمتی شهاب