مقدمه
محیط درون و بیرون سازمان دربرگیرنده اطلاعات فراوان و بیپایانی است. سازمانها ملزم به نظارت بر محیط درون و بیرون خود و تجزیه و تحلیل اطلاعات حاصل از تغییرات محیط غیرقابل پیشبینی امروز هستند تا از این طریق بتوانند واکنش بهموقع نسبت به فرصتها و تهدیدها از خود نشان دهند. لذا اتخاذ واکنش مناسب و تصمیمگیری مطلوب بستگی به این دارد که مدیران سازمان تا چه اندازه به اطلاعات مورد نیاز خود جهت تصمیمگیری صحیح دسترسی دارند و تا چه اندازه از روشها و راهکارهای جدید برای دست یافتن به این اطلاعات استفاده میکنند. یکی از این راهکارهای جدید و سودمند، استفاده از هوش استراتژیک است. هوش استراتژیک مشخص میکند که مدیران چه چیزهایی را باید درباره محیط اطراف خود بدانند تا قادر باشند در مورد فرایندهای جاری سازمان به دیدگاه مناسبی دست یافته و تغییرات آینده را پیشبینی و مدیریت کنند و استراتژیهای مناسب برای ایجاد ارزش برای مشتریان را طراحی و سودآوری را در حال و آینده بهبود بخشیده و توسعه دهند. به عبارت دیگر، در عصر حاضر برای باقی ماندن در چرخه رقابت، وجود مدیرانی با قدرت خلق استراتژیهای اثربخش از ضروریات است و استفاده از هوش استراتژیک به عنوان یکی از موارد بهینهسازی تصمیمگیری مدیران به شمار میرود. در خلال همافزایی مدیریت دانش، هوش رقابتی و هوش تجاری، از هوش استراتژیک به عنوان یکی از تعیینکنندگان کلیدی تصمیمگیری موفق یاد میشود. همافزایی میان این سه ناحیه در قالب "هوش استراتژیک" موجب بهبود تواناییهای تصمیمگیری استراتژیک سازمان میشود. به عبارتی، هوش رقابتی به ارزیابی رقابت و شرایط بازار کمک میکند، مدیریت دانش میتواند به قدرت نفوذ دانش در داخل و خارج سازمان کمک کرده و باعث دستیابی به مشتریان و ذینفعان میشود و هوش تجاری میتواند به اجرای تکنیکهای انبار و کاوش داده برای عدم الگوهای مخفی بدون پوشش و روابط در حجم زیادی از دادهها تمرکز داخلی داشته باشد. هدف اصلی این مقاله، تعریف هوش استراتژیک و تبیین ابعاد و فرایند پیادهسازی آن است.
هوشمندی
ﻫﻮﺷﻤﻨﺪی واژهای اﺳﺖ ﺟﺎمع و مرﮐﺐ از اﺷﮑﺎل مختلف ﻫﻮش ﮐﻪ ﺑﺮای اﺳﺘﻔﺎده در ﺳﺎزمانﻫﺎ ﺗﻌﺮﯾف میﺷﻮد و ﺷﺎمل ﻫﻮش مصنوعی، ﻫﻮش ﺗﺠﺎری، ﻫﻮش رﻗﺎﺑﺘﯽ، ﻫﻮش اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ و مدیرﯾﺖ داﻧﺶ است [6]. لیبوئیتز (2006) ﺑﻪ ﻗﺪری ﺷﯿﻔﺘﻪ ﺑﺴﯿﺎری از اﺷﮑﺎل ﺟﺪﯾﺪ و در ﺣﺎل ﻇﻬﻮر ﻫﻮش (ﻫﻮش مصنوعی، ﻫﻮش ﺗﺠﺎری، ﻫﻮش رﻗﺎﺑﺘﯽ) ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﯾﮑﭙﺎرﭼﮕﯽ و ﺗﺮﮐﯿﺐ اﻧﻮاع مختلف ﻫﻮش در ﯾﮏ چارچوب معنادار ﺑﻮد. ﺷﮑﻞ شماره (1)، چارچوب ﻫﻮﺷﻤﻨﺪی لیبوئیتز و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ رواﺑﻂ ﻫﺮ ﯾﮏ را ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻧﺸﺎن میدﻫﺪ.
ﺷﮑﻞ 1. ﭼﺎرﭼﻮب ﻫﻮﺷﻤﻨﺪی [6]
ﻻﯾﻪ دروﻧﯽ این چارچوب ﺑﻪ ﻫﻮش مصنوعی اﺷﺎره دارد ﮐﻪ ﺣﻮزهای از ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺳﯿﺴﺘﻢﻫﺎی ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ ﺑﺮای ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﯾﺎ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮان اﺳﺖ. ﻗﺪرت محاﺳﺒﻪ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ، مکمل ﻧﯿﺮوی ﻫﻮش اﻧﺴﺎن اﺳﺖ و ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮای ﺗﺸﺨﯿﺺ ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﯾﺎدﮔﯿﺮی، ﺗﻔﮑﺮ، ﺗﻮﺿﯿﺢ و ﺗﻔﺴﯿﺮ و دﯾﮕﺮ فرایندﻫﺎی ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ اﻧﺴﺎن اﺗﻔﺎق میاﻓﺘﺪ. ﮐﺎرﺑﺮدﻫﺎی ﻫﻮش مصنوعی ﺷﺎمل ﺳﯿﺴﺘﻢﻫﺎی داﻧﺶمحور ﯾﺎ ﺳﯿﺴﺘﻢﻫﺎی ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ (ﺳﯿﺴﺘﻢﻫﺎی ﺧﺒﺮه)، پردازش زﺑﺎن ﻃﺒﯿﻌﯽ، اﺳﺘﺪﻻلﻫﺎی مبتنی ﺑﺮ مورد، ﻓﻬﻢ ﮔﻔﺘﺎر، روﺑﺎﺗﯿﮏ، ﺗﺼﺎوﯾﺮ ﮐﺎمپیوﺗﺮی، ﺷﺒﮑﻪﻫﺎی ﻋﺼﺒﯽ، الگوریتمهای ﮐﻠﯽ و ﺳﯿﺴﺘﻢﻫﺎی ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ ﻫﯿﺒﺮﯾﺪی است [6]. ﻻﯾﻪ ﺑﻌﺪی در اﯾﻦ چارچوب، مدﯾﺮﯾﺖ داﻧﺶ اﺳﺖ. مدﯾﺮﯾﺖ داﻧﺶ مشخص میﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ داﻧﺶ ﯾﮏ ﺳﺎزمان میﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ اﻫﺮم ﺑﺮای ﻧﻮآوری ﺑﺎﺷﺪ، داﻧﺶ ﺣﯿﺎﺗﯽ را ﺣﻔﻆ ﮐﻨﺪ، ﯾﮏ ﻫﻤﺪﻟﯽ و اﺣﺴﺎس ﻗﻮی ﺗﻌﻠﻖ ﺳﺎزماﻧﯽ اﯾﺠﺎد ﮐﻨﺪ و ﺑﻬﺮهوری ﻧﯿﺮوی ﮐﺎر را ﺑﻬﺒﻮد ﺑﺨﺸﺪ؟ ﺗﮑﻨﯿﮏﻫﺎی ﻫﻮش مصنوﻋﯽ میﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺮای ﺑﻬﺒﻮد ﺗﺴﺨﯿﺮ، ﺳﺎزماﻧﺪﻫﯽ و اﺷﺘﺮاک داﻧﺶ اﻓﺮاد ﺑﻪ ﮐﺎر ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮد. ﺳﻮمین ﻻﯾﻪ از چارچوب ﻫﻮش لیبوویتس، ﻫﻮش ﺗﺠﺎری اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺸﺎن میدﻫﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻃﻼﻋﺎت داﺧﻠﯽ ﯾﮏ ﺳﺎزمان میﺗﻮاﻧﺪ اﺛﺮﺑﺨﺶ ﺑﺎﺷﺪ، ﻋﻤﻠﮑﺮد ﺳﺎزمان را ﺑﻬﺒﻮد ﺑﺨﺸﯿﺪه و ﺑﺎ اﺳﺘﺮاﺗﮋیﻫﺎﯾﺶ ﻫمراﺳﺘﺎ ﮐﻨﺪ. ﻫﻮش رﻗﺎﺑﺘﯽ، ﻻﯾﻪ ﺑﻌﺪی را ﺷﮑﻞ میدﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﻃﻼﻋﺎت داﺧﻠﯽ و ﺧﺎرﺟﯽ و داﻧﺶ، ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺎمه اﺧﻼﻗﯽ و ﺳﯿﺴﺘﻤﺎﺗﯿﮏ را ﺗﻮﺳﻌﻪ میدﻫﺪ ﺗﺎ اﯾﻦ اﻃﻼﻋﺎت را مدﯾﺮﯾﺖ ﮐﺮده، ﺗﺠﺰﯾﻪ و ﺗﺤﻠﯿﻞ ﮐﻨﺪ و آنها را ﺑﺮای ﺑﻬﺒﻮد ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی ﺳﺎزماﻧﯽ ﺑﻪ ﮐﺎر ﮔﯿﺮد. اﺟﺘﻤﺎع اﯾﻦ ﻫﻮشﻫﺎ در ﻻﯾﻪ آﺧﺮ، ﻫﻮش اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ را ﺗﺸﮑﯿﻞ میدﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺎزمان در اﺗﺨﺎذ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢﻫﺎی اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﮐﻤﮏ میﮐﻨﺪ [6].
هوش استراتژیک
هوش استراتژیک را میتوان به عنوان آنچه یک سازمان باید از محیط کسبوکار خود بداند تا بتواند درک صحیحی نسبت به فرایندهای فعلی خود به دست آورده، تغییرات آینده را پیشبینی و مدیریت نموده، و برای ایجاد ارزش برای مشتری و رشد سودآوری در بازارهای فعلی و بازارهای جدید استراتژیهای مناسب اتخاذ نماید، تعریف نمود [13].
مارچند و هایکز ( 2007 ) معتقد است هوش استراتژیک داشتن اطلاعات صحیح در اذهان افراد صحیح و در زمان صحیح است، برای آنهایی که تصمیمات تجاری آگاهانه درباره آینده سازمان میگیرند. مارچند و هایکز (2007) بیان میکنند که اطلاعات پایه و اساس هوش استراتژیک است، و بدون اطلاعات درست، تصمیمگیریهای صحیح مورد نیاز برای دستیابی به رهبری پایدار بازار برای کارکنان دشوار است. بنابراین قابل درک است که سازمانهای دارای فرایندهای مؤثر هوش استراتژیک، آنهایی هستند که میتوانند اطلاعات را مدیریت کرده و آنها را به کار گیرند تا فرصتهای فرارو را با موفقیت پیشبینی کرده و پاسخ دهند [7].
تام و کیم ( 2002) معتقدند که ارزش هوش استراتژیک از طریق بهبود مهارتهای مدیران و کارکنان برای آگاهی نسبت به تغییرات احتمالی در کسبوکار یا محیط صنعتی و نیاز به بازنگری روشها و فرایندهای کسبوکار دیده میشود. سپس افراد باید اجازه داشته باشند تا احساسات، ادراکات و اطلاعات جدید خود را هر وقت و هر جایی که سازمان به چنین اطلاعاتی نیاز دارد به اشتراک بگذارند. چالش اصلی هوش استراتژیک میبایست افزایش "بهره هوشی" همه مدیران و کارکنان سازمان باشد تا اینکه فرض شود وظیفه جمعآوری و انتشار اطلاعات درباره آینده، مسئولیت منحصربهفرد یک کارکرد ویژه یا مجری ارشد خاص است [13].
مارچند و هایکز (2007) این نظر خاص را دارند که هوش استراتژیک باید اطلاعات مورد نیاز درباره محیط کسبوکار یک سازمان را فراهم کند تا بتواند تغییرات را پیشبینی کرده و استراتژیهای مناسبی برای ایجاد ارزش برای مشتریان، رشد آینده سازمان و سودآوری سازمان در بازارهای جدید در صنایع طرحریزی نمایند.
سیستمهای هوش استراتژیک
مونتگومری و واینبرگ (1998) سیستم هوش استراتژیک را با تمرکز بر انتخاب، جمعآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات مورد نیاز برای برنامهریزی استراتژیک تعریف میکنند. هدف سیستم هوش استراتژیک افزایش چرخه هوش در هنگام استفاده، طی فاز برنامهریزی استراتژیک در فرایند مدیریت استراتژیک است که اگر به طور جمعی انجام گیرد، میتواند به نوآوری و مزیت منجر شود [10].
با توجه به شکل شماره (2) سیستم هوش استراتژیک متشکل از تجمع انواع مختلف هوش است که با تعامل هوش کسبوکار، هوش رقابتی و مدیریت دانش سینرژی ایجاد میکند، به نحوی که اطلاعات و دانش با ایجاد ارزشافزوده در تصمیمات استراتژیک سازمان به کار گرفته میشود. این سیستم با ارائه اطلاعات و دانش با ارزشافزوده در تصمیمگیری استراتژیک، شرایطی را برای مقابله با چالشهای آینده و فرصتهایی برای افزایش موفقیت سازمان فراهم مینماید. با تلفیق هوش کسبوکار، هوش رقابتی و مدیریت دانش، هوش استراتژیک در سازمان فعال میشود و از این طریق فرایند تصمیمگیری آگاهانهتر و بهتر برای دستیابی به مأموریت و چشمانداز سازمان انجام میگیرد [6].
شکل 2. سیستمهای هوش استراتژیک [6]
هوش تجاری بررسی میکند چگونه سازمان میتواند با اطلاعات داخلی برخورد مؤثری داشته باشد، عملکرد شرکتها را بهبود ببخشد و موجب همترازی اجرا با استراتژی شود. هگ و همکاران ( 2007) هوش تجاری را در گستره وسیعتری تعریف میکنند که عبارت است از دانش در مورد مشتریان، رقبا، شرکای کسبوکار، محیط رقابتی و عملیات داخلی است که موجب میشود تصمیمات استراتژیک کسبوکار اثربخشتر اتخاذ شوند [8].
لیبوئیتز بیان میکند هوش تجاری نمیتواند بدون مدیریت دانش وجود داشته باشد، زیرا مدیریت دانش شامل فراگیری از تجربههای موفق و شکست گذشته است. در کنار تکنیکهای انتشار دانش، مدیریت دانش میتواند موجب ترفیع فرایند هوش تجاری با تأکید بر تکنولوژیهای اشتراک و استخراج دانش شود. همچنین، هوش تجاری میتواند از فرایندهای ممیزی دانش مورد استفاده در مدیریت دانش بهره گیرد. ممیزی دانش مشابه کارخانه تولیدی است که از یک انبار برای نگهداری اموال فیزیکی خود استفاده میکند. به علاوه، ممیزی دانش انباری از اموال هوشمند سازمان را در اختیار دارد که شامل سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری و سرمایه اجتماعی است. با تعریف منابع دانش، جریانها در سازمان به عنوان بخشی از ممیزی دانش، نقاط اهرمی هستند که میتوانند در جهت کمک به بهبود فرایندهای هوش تجاری در شرکت باشند [1].
هوش رقابتی با استفاده از اطلاعات داخلی و خارجی و دانش به منظور توسعه یک برنامه سیستماتیک و اخلاقی برای مدیریت، تجزیه و تحلیل و بهکارگیری این اطلاعات و دانش فنی برای بهبود تصمیمگیریهای سازمانی را فراهم میکند و هوش استراتژیک به سازمان در انتخاب بهترین تصمیمات استراتژیک کمک میکند [1]. همافزایی میان این سه ناحیه و نتیجهگیری از بهترین الگوها و مشارکت در قاعدهسازی "هوش استراتژیک" موجب بهبود تواناییهای تصمیمگیری استراتژیک سازمان شده است. مدیریت دانش، هوش تجاری و هوش رقابتی در راستای افزایش هوش استراتژیک سازمان ارزشافزوده ایجاد میکنند.
هوش تجاری
توربان و همکاران ( 2007) هوش تجاری را اصطلاحاً چتری تعریف میکنند.که معماری، ابزار، پایگاه دادهها، ابزارهای تحلیلی، کاربردها، و متدولوژیها را در بر میگیرد و به مدیران و تحلیلگران کسبوکار توانایی تجزیه و تحلیلهای مناسب بر روی دادههای تجاری گذشته و حال را میدهد. هدف اصلی هوش تجاری، توانایی دسترسی متقابل و بهموقع به دادهها، توانایی دستکاری دادهها و در نهایت، دادن توانایی تجزیه و تحلیل مناسب به مدیران و تحلیلگران کسبوکار است.
هاگ و همکاران (2007) معتقدند سیستمهای هوش تجاری اطلاعات عملی و دانش را در زمان مناسب، در موقعیت مناسب و در شکل مناسب برای مدیران فراهم میکنند. با این حال، ارائه هوش تجاری عملی به مدیریت نیازمند زیرساختهایی با ماهیت فنی و غیرفنی برای استقرار سیستم هوش تجاری دارد.
هوش رقابتی
هوش رقابتی شامل تجزیه و تحلیل اطلاعات جمعآوری شده از بازار و ارائه توصیههایی برای تصمیمگیران است که به طریقی قانونی و اخلاقی انجام شود [9]. تان و احمد (1999) بیان میکنند که هوش رقابتی باید در مجموع به عنوان یک ساختار مداوم و متقابل از مردم، تجهیزات و روشهای جمعآوری، مرتب نمودن، تجزیه و تحلیل و انتشار اطلاعات مناسب، دقیق و بهموقع، به منظور استفاده تصمیمگیران بازاریابی و بهبود برنامهریزی، اجرا و کنترل بازاریابی آنها تعریف شود.
ﻫﺎﻓﻤﻦ (2006) ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﻫﻮش رﻗﺎﺑﺘﯽ ﭼﺎرﭼﻮﺑﯽ اراﺋﻪ ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺮﮐﺖﻫﺎ ﺑﺮای رﻫﺎﯾﯽ از ﻓﺸﺎر ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮐﻨﺪ. او ﻧﯿﺎز ﺑﻪ ﻫﻮش رﻗﺎﺑﺘﯽ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﺑﺰار ﭘﺎﯾﺶ ﺳﺎزﻣﺎنﻫﺎی رﻗﯿﺐ و ﺗﻬﺪﯾﺪﻫﺎی آنها ﻣﻄﺮح ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺎزﻣﺎن اﺟﺎزه ﻣﯽدﻫﺪ در ﻣﻮاﺟﻪ ﺑﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪﻫﺎ آراﯾﺶ ﻣﻄﻠﻮب ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺳﺮﯾﻌﺎً ﺑﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮات ﻣﺤﯿﻂ رﻗﺎﺑﺘﯽ وﻓﻖ داده ﺷﻮد ﮐﻪ اﮔﺮ اﯾﻦ ﮐﺎر ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺑﻬﯿﻨﻪ اﻧﺠﺎم ﺷﻮد، ﻓﺎرغ از ﻫﺰﯾﻨﻪﻫﺎی فرایند ﻫﻮش رﻗﺎﺑﺘﯽ، ارزش ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﺮای ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ.
مدیریت دانش
برای موفقیت در جامعه اطلاعاتی جهانی، سازمانها نیازمند شناسایی، ایجاد، ارزشگذاری و تکامل سرمایههای دانش خود هستند. با استدلال بسیاری از نویسندگان، دانش به عنوان تنها منبع اقتصادی معنادار در این جامعه اقتصادی جدید، جایگزین سرمایه و نیروی کار شده است و واضح است که مدیریت دانش ابزار اصلی رقابتی برای بسیاری از سازمانهاست [11] [2].
مدیریت دانش شامل شناسایی و تجزیه و تحلیل دانش موجود و مورد نیاز و برنامهریزی و کنترل اقدامات توسعه سرمایههای دانش برای تحقق اهداف سازمانی است. سرمایههای دانش به عنوان دانش مربوط به بازار، محصولات، فناوریها و سازمانهایی تعریف میشود که یک سازمان مالک آنهاست یا باید مالک آنها باشد تا فرایندهای کسبوکار آن سودآور باشد. مدیریت دانش نهتنها مربوط به مدیریت این سرمایههای دانش میشود، بلکه به مدیریت فرایندهایی که طبق سرمایههای دانش عمل میکنند نیز مربوط میشوند [2].
مدل هوش استراتژیک
در بازارهای جهانی نامطمئن و جهان به سرعت در حال تغییر تکنولوژی، رهبران استراتژیک نمیتواند صرفاً با قیاس کردن موفق شوند. آنها باید الگوها و روندها را تفسیر کنند، نیازهای خدمات جمعیتی را پیشبینی نمایند و محصولات و خدمات رقابتی را ارائه کنند. برای انجام این کار، آنها به همکاران شایستهای نیاز دارند که به آنها در طراحی آینده سازمان و ایجاد انگیزه در نیروی کار برای تحقق بخشیدن به آن کمک کنند. این کار نیازمند تواناییهایی است که در مفهوم هوش استراتژیک خلاصه میشود [8]:
1. بینش: پیشبینی جریان تغییرات کنونی که در تهدیدها و فرصت های سازمان منتج میشود.
2. توسعه از طریق تفکر سیستمی: خلق آینده سازمان خود و طراحی یک چشمانداز قانعکننده از موقعیتی که میخواهند افراد را به آن سمت هدایت کنند و آنچه به سازمان اشاره دارد.
3. مشارکت: همکاری با کسانی که تواناییهای خود را بهبود میدهند و فلسفه رهبری خود به اشتراک میگذارند.
4. ایجاد انگیزه و توانمندسازی: درگیر کردن، برانگیختن و توانمندسازی افراد جهت همکاری با آنها در راستای اجرای چشمانداز.