مصطفی صیادی
مشاور ارشد مدیریت در شرکت نفت زنیط
دانش مفهومی چندوجهی است و همین، مفهوم دانش را مبهم میسازد. در تعاریف مختلف، دانش در مقایسه با داده و اطلاعات، به مفهومی کاربردیتر در حل مسائل سازمان تشبیه شده است. ازاینرو، دانش مفهومی است مشتمل بر اندیشه و مهارت و رویههای جاری. روگلز (1997)، دانشمند رشتۀ مدیریت دانش، دانش را همان اطلاعات کاربردی میداند که خود را در قوانین و رویههای جاری سازمان نشان میدهد [1].
توجه دانشمندان رشته مدیریت به اقتصاد دانشمحور، ریشه در مبانی جدید اقتصادی دارد که خلق ارزش را مبتنی بر توانمندی شرکتها در خلق و انتشار دانش میداند، در حالی که دانش منبعی استراتژیک در ایجاد مزیت رقابتی است، مدیریت سرمایههای فکری به توسعه عملکرد و بهبود شاخصهای بهرهوری در سازمانها کمک میکند. از اینرو، منطقی است که در اقتصاد دانشمحور امروز، مدیران رویکردی اثربخشتر برای مدیریت سرمایههای فکری خود در پیش گیرند، در حالی که توسعه فزاینده تکنولوژی، سازمانها را به استخدام نیروی انسانی متخصصتر مجبور کرده است، وظایف شغلی کارکنان به شکل فزایندهای به سمت تحلیل بیشتر اطلاعات تمایل یافته است.
دانش در سازمانها در حوزههای مختلفی وجود دارد؛ از جمله در سطوح مدیریتی، کارکنان، فرهنگ و سیستمها و رویههای سازمانی. نقش اساسی دانش در سازمانها کمک به بهبود عملکرد سازمان است. دانش سازمانی تنها حاصل جمعشدن دانش تکتک نیروی انسانی سازمان نیست؛ بلکه برآیندی سیستماتیک از دانش سرمایههای فکری سازمان است که از طریق تسهیم دانش بین نیروی کار به عنوان رویهای کاربردی در حل مسائل سازمانی، خود را نشان میدهد.
این مقاله، شیوه اثربخش مدیریت سرمایههای فکری سازمانها را بررسی میکند و دانش سازمانی را به عنوان بهترین و کاربردیترین سرمایه، به مدیران پیشنهاد میدهد.
طبقهبندی جریان دانش در سازمانها و نحوی مدیریت آن
به اعتقاد نوناکا و تاکوچی (1995)، دانش به دو شکل در سازمانها وجود دارد: دانش ضمنی و دانش صریح. دانش ضمنی دانشی است که در ذهن تکتک افراد وجود دارد و در جهت حل مسائل مختلف بهشکل تجربی استفاده میشود؛ از اینرو، بهشکل رسمی تدوین نشده است. در مقابل، دانش صریح دانشی است که در قوانین و رویههای جاری سازمان وجود دارد و برای هر یک از اعضای سازمان، دسترسی به این نوع دانش، به آسانی و به سرعت ممکن است. بر این اساس، دانش صریح در مقایسه با دانش ضمنی، رسمیتر و در دسترستر است [2].
در شرکتهای موفق جهان، عوامل سازمانی بهعنوان کاتالیزورهای خلق دانش و نوآوری عمل میکنند. برای مثال، ساختار سازمانی منعطف است و تصمیمات در تمامی سطوح سازمان گرفته میشود و تمامی سطوح و بخشهای سازمان بهشکل اثربخشی در تعامل سازنده با هم هستند. تفویض اختیار تصمیمگیری به سطوح پایینتر سازمان، خود بسترساز ایدهپردازی و نوآوری در این سازمانها میشود و رویههای سازمانی بهشکل غیررسمیتری به جریان میافتد که به توسعه تسهیم دانش ضمنی و خلق بیشتر دانش صریح در سازمان منجر میشود.
از لحاظ فرهنگی، خلق تغییر و همکاری و تعاملات تمامی بخشها با یکدیگر را تشویق میکنند و از این طریق، تمامی کارکنان در شرکت به درکی مشترک از مسائل میرسند که این خود حل مسائل سازمانی را راحتتر و راهکارها را اثربخشتر میکند. بهعلاوه کارکنان سازمانها به تسهیم دانش ضمنی خود با دیگر همکارانشان مشتاقاند و هر کارمند، توانمندی عضو دیگر سازمان را توانمندی خود تلقی میکند. از اینرو، انتشار دانش ضمنی در عالیترین سطح خود در سازمان در جریان است و یادگیری بهعنوان دیگر بخش فرهنگ سازمانی، به خلق دانش بیشتر دانش صریح و ایجاد روشهای نوینتر کمک میکند و برای یافتن راهحلهای بهتر، بهمنزله تسهیلگر عمل میکند.
همچنین گستردگی شبکههای درونسازمانی، بهعنوان ابزاری برای انتشار و ذخیره دانش ضمنی عمل میکند و با انتشار و ذخیره دانش ضمنی، سازمانها تشویق میشوند دانش ضمنی ذخیرهشده را به کار گیرند که این خود جزئی از فرایند خلق دانش صریح از دانش ضمنی موجود است. مطالعات موجود تأیید میکند که شبکههای درونسازمانی تسهیلگر تبادلات دانش است و سازمانها را در مقایسه با رقبایشان دانشمحورتر و توانمندتر میکند.
از سوی دیگر، توجه به ذینفعان سازمان، بهعنوان ویژگی و مزیت مهم هر سازمانی، میتواند تبادل دانش ضمنی را در سطح کلان سازمان بهبود ببخشد و از طریق الصاق نظرهای آنها به خطمشیهای سازمان، راه را برای بهکارگیری دانش ضمنی موجود و خلق دانش صریح جدید فراهم کند. از اینرو، سازمانها از طریق توجه مداوم به ذینفعان و تبادل مستمر دانش با آنها، از عملکرد بهمراتب بهتری نسبت به دیگر سازمانها برخوردار میشوند.
طراحی سیستمهای اثربخش یادگیری برای توسعه نیروی انسانی
شرکتهای موفق جهان یادگیری را ابزاری برای توسعه عملکرد سازمان و نیروی انسانی خود میبینند؛ اما سؤال اساسی این است که چگونه این شرکتها میتوانند یادگیری را به عاملی برای توسعه عملکرد سازمانها تبدیل کنند و از طریق طراحی فرایند اثربخش یادگیری، خود را در خلق چشماندازهای بلندمدت و برنامههای استراتژیک توانمندتر سازند؟
در پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه کرد که ناکارآمدی شرکتها در خلق چشماندازهای بلندمدت و برنامههای استراتژیک، به ناکارآمدی نیروی انسانی میانجامد و در نهایت سبب ازدسترفتن سرمایهها و فرصتهای شرکت در پدید آوردن ارتباطات اثربخش درونسازمانی و برونسازمانی خواهد شد و فرصتهای سرمایهگذاری را نصیب رقبای شرکت خواهد کرد.
یادگیری، تسهیلگر جریان دانش سازمانی است و این نگرش به مراتب استراتژیکتر و کاربردیتر از دیگر نگرشهاست. تسهیل جریان دانش سازمانی، به توسعه نوآوری در شرکت منجر میشود و این امر میتواند شرکتها را در شناسایی فرصتها و پاسخ بهموقع به تغییرات محیطی توانمندتر سازد. شرکتهای موفق جهان از طریق طراحی یک فرایند اثربخش یادگیری، سازمان را در خلق چشماندازهای اثربخشتر یاری میکنند و از طریق سنجش و جمعآوری طیف گستردهتری از اطلاعات درونسازمانی و برونسازمانی، این چشماندازها را جامعتر و فراگیرتر خواهند کرد. این شرکتها همچنین با اجرای دورههای کاربردی و مرتبط برای نیروی انسانی مشغول به خدمت، به کارکنان و مدیران در اجرای استراتژیهای سازمانی کمک شایانی خواهند کرد. فرایند یادگیری همچنین از طریق ارزیابی عملکرد دانش سازمانی و هماهنگکردن متخصصان سازمان، سبب بهبود مداوم کیفیت محصولات و خدمات میشود. شرکتهای موفق جهان با طراحی یک فرایند یادگیری مداوم، سازمان را در شناسایی و پاسخ بهموقع به سلیقههای در حال تغییر مشتریان یاری میرسانند.
در فرایند یادگیری باید دانش سازمانی با شرکای تجاری شرکت بهشکل مداوم تبادل شود تا از هماهنگی سازمان با شرکایش در تمامی سطوح سازمانی اطمینان حاصل شود. به اعتقاد بسیاری از دانشمندان مدیریت، فقدان توانمندیهای لازم، ظرفیتهای سازمانها را برای تبادل گستردهتر دانش با دیگر سازمانها محدود کرده است. به اعتقاد بسیاری از محققان رشته مدیریت، سازمانها باید بر شکل دادن به یک گروه از متخصصان با تمامی گرایشها و تخصصهای مورد نیاز سازمان متمرکز باشند تا از این طریق، سازمانها بر ضعفهای موجود غلبه کنند. شرکتهای موفق جهان همچنین با تدارک و اجرای سمینارهای کاربردی و مرتبط با شرکای تجاری خود، زمینه دستیابی به هماهنگی با شرکای تجاری را فراهم میسازند و از این طریق، ایدهها و نظرهای این شرکا را در چشمانداز بلندمدت و استراتژیک سازمان لحاظ میکنند.
خلق یک فرهنگ متناسب برای مدیریت اثربخش سرمایههای فکری
فرهنگ سازمان از سه بعد اساسی تشکیل شده است: همکاری کارکنان، اعتماد اعضای سازمان و تشویق به یادگیری. همکاری از طریق گفتوگو میان اعضای سازمان شکل میگیرد. شرکتهای موفق جهان از طریق گسترش گفتوگو میان اعضای سازمان، تمایلات فردی آنها را به اهداف سازمانی پیوند میدهند که در نهایت به گسترش همکاری کارکنان میانجامد.
این شرکتها همچنین از طریق تمرکز بر نیازهای فردی کارکنان، اعتماد آنها را جلب میکنند و محیط کاری متناسبی را برای ایدهپردازی خلق میکنند و بسترساز گسترش یادگیری میشوند. به همین دلیل دور از ذهن نیست این شرکتها را بهترین سازمانها برای توسعه یادگیری قلمداد میشوند. از اینرو، شرکتهای موفق جهان در اولین قدم برای خلق سازمانهای دانشمحور، به تغییر فرهنگ میپردازند و فرهنگی اثربخش در جهت تحقق اهداف سازمانی پدید میآورند.
نقش مدیران منابع انسانی در مدیریت اثربخش سرمایههای فکری
مدیران منابع انسانی در موفقیت شرکتهای موفق جهان نقشی حیاتی بازی میکنند. این مدیران با اجرای دورههای آموزشی، نقشی مهم در توسعه مهارتهای اجتماعی و بینفردی کارکنان بازی میکنند.
مدیران منابع انسانی همچنین با اجرای سمینارهای آموزشی و جذب مدرسان، به توسعه فرهنگ تعاون و همکاری در این سازمانها کمک میکنند و فرهنگ یادگیری را در این سازمانها جاری میسازند. این اقدامات به موفقیت شرکتهای موفق جهان در خلق فرهنگ اثربخشتر و جریان کارآمدتر دانش کمک شایانی خواهد کرد.
مدیریت اثربخش فناوری اطلاعات چگونه به مدیریت سرمایههای فکری کمک می کند؟
خلق ایدههای جدید در شرکتهای موفق جهان، در گرو توسعه ارتباطات سازمانی است؛ از اینرو، فناوری اطلاعات، بهعنوان تسهیلگر تعاملات در سازمان میتواند نقشی مهم در توسعه ارتباطات بینبخشی در این شرکتهاها ایفا کند و از این طریق بسترساز انتشار دانش در شرکتها شود. گسترش انتشار دانش سبب خلق محیطی نوآورتر در شرکتهای موفق جهان میشود و نهایتاً ایدههای جدیدتر و بهتری را برای مسائل این سازمانها پدید میآورد. از سوی دیگر، زیرساختهای مرتبط با فناوری تصمیمگیری در شرکتهای موفق جهان، با ذخیره منظم دانش و بازیابی و بهبود دانش موجود، این سازمانها را در خلق دانش جدید توانمندتر میکند. از اینرو، نویسندگان حوزۀ مدیریت فناوری اطلاعات، وظایف اصلی فناوری اطلاعات در شرکتهای موفق جهان را خلاصهشده در امور زیر میدانند:
۱. توسعه تبادل دانش و گسترش یادگیری در تمامی سطوح سازمان، از طریق فراهمآوردن دسترسی آسان به دانش برای تمامی کارکنان
۲. بسترسازی برای توسعه نوآوری و خلق ایدههای جدیدتر توسط کارکنان سازمان
۳. انتقال اثربخش دانش در میان تمامی بخشهای سازمان و در تمامی سطوح سازمانی
۴. توانمندتر کردن سازمان در کسب و ذخیره و بهکارگیری دانش که نهایتاً به تحقق اهداف سازمان میانجامد.
نتیجهگیری
این مقاله برای مدیران فرصتی فراهم میآورد که رویکرد جدیدی را در تصمیمگیریهای استراتژیک خود نسبت به مدیریت سرمایههای فکری سازمان اتخاذ کنند. مقاله حاضر همچنین نشان میدهد که چگونه شرکتهای موفق جهان، سرمایههای فکری خود را مدیریت میکنند و این مدیریت اثربخش سرمایههای فکری چگونه به بهبود عملکرد و اثربخشی در سطح کلان این شرکتها منجر خواهد شد.
این مقاله مبنایی است برای درک اهمیت و جایگاه مدیریت سرمایههای فکری در شکلدادن به رابطه بین مدیریت نیروی انسانی و خلق ارزش در سازمانها. با تکیه بر این نقش حیاتی، مقاله حاضر به مدیران در سازمانها نشان میدهد که اگرچه دانش ضمنی و صریح نیروی انسانی موتور محرکۀ رشد شرکتها در محیط فرارقابتی امروز است، اما این تأثیر تنها در گرو مدیریت اثربخش سرمایههای فکری سازمان است تا موجب خلق بیش از پیش ارزش در شرکتها شود.
منابع:
1. Ruggles, RL (1997) Knowledge management tools, Butterworth-Heinemann, Boston.
2. Nonaka, I., & Takeuchi, H. (1995). The knowledge-creating company: how Japanese companies create the dynamics of innovation, New York: Oxford University Press.